رادین رادمردکوچولورادین رادمردکوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 43 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 28 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

رادین تربچه ی مامان وبابا

اتومبیل دار شدیم

دوستان سلام پریروز ماشین گرفتیم زمستون وسرمای ایلام عاشق ولگردی بودن من ورادین انصافا بدون ماشین محاله... بلاخره ماهم ماشین دار شدیم بزودی عکسای پرنسم در حال رانندگی اپ خواهد شد ...
29 آبان 1393

من و رادینم سوپ پختیم....

      امروز منو پسرم یه سوپ خوشمزه پختیم والان هم طرز تهیش رو واسه مامان های عزیز میگیم،مواد لازم برای سوپکه تصویرشون رو بالا گذاشتم:فلفل دلمه ،سیب زمینی،پیاز،فیله ی مرغ،برنج دونه ریز،هویج،ابتدا پیاز رو با فلفل سبز خوب تفت میدیم بعدش هم سیب زمینی با هویج رو داخل قابلمه میریزیم تا خوب با هم تفت بخورند،تومرحله اخر فیه ها رو اضافه میکنیم تا خوب  که تفتشون دادیم اب رو اضافه میکنیم بعدش هم برج ونمک  رو اضافه  میکنیم و میزاریم خوب بپزه نوش جان... ...
23 آبان 1393

چهارمین مروارید...

دندون های نیش وپیش... این چند روز خیلی بی قراری میکردی و ما نمی فهمیدیم دلیلش چیه . هرچیزی رو میدیدی میکردی تو دهنت ... تاداین که دیشب انگشتم رو رو لثت گذاشتم که متوجه در اومدندندون نیشت شدم.. وتازه دندون های پیشت هم دارن در میان.... اخی مامان فداش  حالا فهمیدم اون همه بیقراری بی دلیل نبود ... الهی مامان پیش مرگش بشه چه دردری میکشه پسر نازم... ...
20 آبان 1393

بدون عنوان

سلام . بازم یه روز دیگه از راه رسید وتو با اون لبخند های زیبات روز تازه ای رو شروع کردی ... دیشب خاله فاطی اینا اومدن اینجا یعنی خونه اقاجون بعدش که خواستن برن انیسا خانوم با اسرار زیاد به باباش موند اینجا اینجا.صبح  زود تو  و انی جونی  بیدار شده بودید و خلاصه بعد از خیلی بازی کردن  ما هم بیدار شدیم  و به دوتا ی تون  صبحونه دادیم ... حالا هم خاله سپیده  دختر خاله انی رو برده  بیرون  تا خاله بهاره  تو رو  بخوابونه.....                                              ...
17 آبان 1393